ين رهبر (مدّت هاى طولانى) درخفا و پنهانى از مردم به سر مى برد و هر چند كوشش كنند تا اثرى از او بيابند، ردّ پايش نيابند.
در اين هنگام گروهى از مؤمنان براى در هم كوبيدن فتنه ها آماده مى شوند همچون آماده شدن شمشير كه در دست آهنگر صيقل زده شده. آنها كسانى هستند كه چشمانشان به نور قرآن جلا گيرد و موج تفسير قرآن در گوش دلشان طنين انداز شود و در شامگاهان و صبحگاهان جانشان از چشمه حكمت و معارف الهى سيراب گردد».
همان گونه كه ملاحظه نموديد، حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)جرياناتى را كه در صدر اسلام واقع شده است، مقدمه فتنه هاى آينده و غيبت دردناك حضرت مهدى(عليه السلام) معرفى نموده اند; آن گاه با بشارت فرا رسيدن روزگارى پر شكوه، دل هاى غم زده را شاد و اميدوار فرموده اند.
«اللهم اجعلني من أنصاره وأعـوانه وأتـباعه وشيعته، وأرني في
آل محمّد(عليهم السلام) ما يأملون، وفي عدوّهم مايحذرون، إله الحقّ
آمين يا ذاالجلال والإكرام يا أرحم الراحمين».( [32] )
(فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْماً وَجَعلَني مِنَ الْمُرْسَلينَ)( [33] )
«هنگامى كه از شما ترسيدم، فرار كردم. آن گاه پروردگارم به من علم
و حكمت عطا كرد و مرا از پيامبران خويش گردانيد».
خداوند از قول حضرت موسى(عليه السلام) نقل مى فرمايد كه آن حضرت در شرايطى كه براى وى پيش آمده بود و خطر قتل، او را از ناحيه دشمن تهديد مى كرد، فرار كرد و خود را از مرگ نجات داد.
نكته اى كه از آيه مذكور استفاده مى شود اين است كه انسان بايد تا جايى كه امكان دارد، خطر مرگ را از خود دور كند و بدون جهت خود را به كشتن ندهد.
يكى از علل و اسباب غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) كه در روايات اهل بيت(عليهم السلام) بيان شده، ترس از كشته شدن است چنانكه مرحوم صدوق از زراره نقل مى كند كه گفت: از امام باقر(عليه السلام)شنيدم كه مى فرمود:
«براى قائم(عليه السلام) پيش از آنكه قيام نمايد، غيبتى است».
عرض كردم: چرا؟
حضرت فرمود: «براى آنكه از كشته شدن بيم دارد».( [34] )
در حديث ديگرى نيز زراره از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند:
«للقائم غيبة قبل قيامه، قلت: ولِمَ؟ قال: يخاف على نفسه الذبح( [35] ); براى قائم(عليه السلام) قبل از قيامش غيبتى هست. عرض كردم: چرا؟ فرمود: براى آن كه از كشته شدن بيم دارد».
روايات در اين موضوع، فراوان است كه ما نمونه اى از آن را ذكر كرديم.
امّا اين كه خوف از كشته شدن و نداشتن تأمين حياتى موجب غيبت حضرت مهدى(عليه السلام) شده است، از مراجعه به كتب حديثى كه در موضوع غيبت نوشته شده روشن مى شود. زيرا سردمداران حكومت هاى عباسى بر اساس رواياتى كه از پيامبر اكرم و اهل بيت(عليهم السلام) شنيده بودند، مى دانستند كه از خاندان پيامبر و از فرزندان اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه(عليهما السلام) شخصى به وجود خواهد آمد كه بساط حكومت ستمگران و جبّاران با دست وى برچيده خواهد شد و نيز به آنان رسيده بود و دريافته بودند شخصيّتى كه اساس و بنيان ظلم و استبداد را از بين مى برد، فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است; لذا در صدد كشتن وى بر آمدند و تمام نيرنگ هاى خود را در اين زمينه به كار گرفتند.
همان طورى كه فرعون، حيله هاى شيطانى خود را نسبت به حضرت موسى(عليه السلام)انجام داد، بنى عباس نيز نقشه هاى فراوانى را براى دست يابى به حضرت مهدى(عليه السلام) طرّاحى كردند; لكن خداوند متعال با تدبير حكيمانه خويش كه بر دست امام حسن عسكرى(عليه السلام)جارى ساخت، نقشه هاى شوم آنان را نقش بر آب كرد تا آخرين وصىّ و جانشين پيامبر براى انتقام كشيدن از ستمگران، جان سالم به در بَرَد و روز موعود فرا رسد و بساط ظلم و استبداد به وسيله آن حضرت برچيده شود.
(وَمَكَرُوا وَمَكَرَاللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ)( [36] )
«دشمنان خدا نقشه كشيدند و خدا نيز چاره جويى كرد و خدا بهترين چاره جويان است».
بنابر اين، روشن مى شود كه غيبت حضرت ولى عصر(عليه السلام) با خوف از قتل توسّط ستمگران ارتباط دارد و دستگاه حكومتى بنى عباس، ولادت آن حضرت را خطرى جدى براى خود تلقى مى كرد. بدون شك، اگر دشمنان به آن حضرت دسترسى پيدا مى كردند، او را از بين مى بردند; لذا با تدبير حكيمانه اى كه امام حسن عسكرى(عليه السلام)به كار بستند، ولادت فرزند ارجمندش مانند ولادت حضرت ابراهيم و موسى(عليهما السلام)پنهان ماند و حتى پس از ولادت نيز آن حضرت را مخفى داشتند تا تمام تلاش هاى مزوّرانه دشمن و نقشه هايى كه براى دستيابى به آن حضرت كشيده بودند، نابود گردد.
چگونگى ارتباط غيبت با ترس از كشته شدن
بيان ارتباط غيبت با ترس از كشته شدن اين است كه گر چه خداوند متعال قادر است هر زمان كه بخواهد حضرت ولى عصر(عليه السلام)را بر تمام حكومت هاى موجود غالب گرداند، امّا چون جريان امور در اين جهان بر اساس اصل اسباب و مسبّبات قرار دارد، تا اسباب ظهور از راه هاى معمولى و مناسب فراهم نشود، قيام آن حضرت به تأخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن مقدّمات لازم و ضرورى، آن حضرت ظاهر شود، از گزند دشمن در امان نخواهد بود; همان طور كه اگر پيامبر اكرم نيز در آغاز بعثت در مكه، دست به جهاد و مقابله مستقيم با مشركين مى زدند موفقيّتى نصيب آن حضرت نمى شد و احياناً با خطراتى نيز مواجه مى شد.
اينك اين سؤال مطرح مى شود كه چرا آن حضرت مانند امامان قبل از خود ظاهر نمى گردد كه يا با پيروزى، دين حق را حاكم گرداند و يا اين كه مانند نياكان خويش در راه خدا به شهادت برسد؟
در پاسخ بايد بگوييم كه هر كدام از پيامبران خدا و اوصياى آنان داراى مسئوليّت و وظيفه خاصّى بودند كه بايد آن را به گونه اى شايسته انجام مى دادند. از آن جا كه حضرت مهدى(عليه السلام)آخرين حجت و ذخيره خدا در زمين است، وظيفه اى بسيار مهمّ و سنگين بر عهده دارد و آن تحقق بخشيدن به اهداف تمام پيامبران الهى است كه بايد با برقرار كردن صلح و صفا و عدل و داد و امنيّت عمومى در سراسر گيتى، انسان ها را زير پرچم افتخارآميز اسلام جمع نمايد و همه را به سوى دين توحيد و يكتا پرستى فرا خواند و تمام احكام قرآن كريم را به عنوان آخرين دستور العمل كامل از طرف خدا، اجرا كند و راه سعادت و كمال را به همگان بياموزد.
واضح است كه اجرا كننده يك چنين برنامه عمومى بايد در شرايطى قيام كند كه موفقيت و پيروزى براى وى حتمى و مسلّم باشد و هيچ امرى نتواند مانع پيشبرد اهداف او باشد. همچنين براى نزول امدادهاى غيبى و نصرت خداوند از نظر حكمت الهى مانعى نباشد.
بنابر اين، اگر برنامه آن حضرت، قبل از حصول شرايط لازم، آغاز گردد و هدف وى كه حاكميّت بخشيدن به دستورات اسلام و قرآن است محقق نشود، نقض غرض مى شود. پس بايد دنياى بشريّت در انتظار تحقّق وعده هاى خداوند بماند.
بديهى است تا خداوند اجازه نفرمايد و زمينه و شرايط لازم براى ظهور آن حضرت و غالب شدن دين حق بر ساير اديان محقق نشود، غيبت آن بزرگوار به طول خواهد انجاميد.
اين جا است كه بايد پيروان مكتب آسمانى قرآن و ارادتمندان به اهل بيت وحى و نبوت تمام توان خويش را در اعتلاى فرهنگ دينى مردم به كار گيرند و انسان ها را به ضرورت اقامه قسط و عدل در جامعه به رهبرى انسانى كامل و معصوم و مؤيّد از طرف خداوند توجه دهند، تا شرايط لازم براى نجات تمام مردم ستمديده جهان به دست توانمند حضرت مهدى(عليه السلام) فراهم گردد.
از سوى ديگر بايد دانست كه وظيفه و مسئوليت حضرت مهدى(عليه السلام) از جهاتى با وظايف ائمه قبل از آن حضرت فرق مى كند كه هر يك از آن جهات ايجاب مى كند كه آن حضرت خود را از مواجه شدن با خطرات جدّى حفظ كند و منتظر امر خداوند متعال براى ظهور و حاكميت بخشيدن به قانون هميشه جاويد اسلام و قرآن باشد.
اينك براى روشن شدن مطلب به دو نمونه از مواردى كه زندگانى و مسئوليت حضرت مهدى(عليه السلام) با ساير ائمه(عليهم السلام)تفاوت دارد اشاره مى كنيم:
اول: احتمال خطر كشته شدن
دوم: رهايى از بيعت ستمگران
جهت اول: با توجه به اين كه حضرت مهدى(عليه السلام) آخرين امام و پيشواى معصوم از اهل بيت پيامبر(عليهم السلام) است، اگر در غير وقت مناسب و قبل از حصول زمينه و شرايط براى پيروزى حتمى در اجتماع ظاهر شود، با خطر كشته شدن از طرف دشمن مواجه مى گردد. در اين صورت علاوه بر اين كه نقض غرض در تحقّق بخشيدن به اهداف انبيا(عليهم السلام) و حاكميّت دين حق بر ساير اديان لازم مى آيد، خسارت عظيم و جبران ناپذير فقدان آخرين حجت خدا را نيز به دنبال دارد. چنين خسارتى در شهادت امامان قبل از آن حضرت وجود نداشت. زيرا هر كدام از ائمه قبل از آن حضرت كه با جريان شهادت روبرو مى شد، مى دانست كه بعد از وى امام و حجت معصوم ديگرى هست و زمين خالى از حجت نمى شود; از اين رو، در صورت لزوم در راستاى انجام وظيفه تا سرحدّ شهادت در راه خدا پيش مى رفت. مانند حضرت امام حسين(عليه السلام) كه در ميدان كربلا به تنهايى در مقابل انبوه لشكريان كفر استقامت نمود و ذرّه اى انعطاف در مقابل دشمن نشان نداد. زيرا به خوبى مى دانست كه با شهادتش دشمن رسوا خواهد شد و طولى نخواهد كشيد كه مقدّمات نابودى و اضمحلال قدرت طاغوتى دشمن نيز فرا خواهد رسيد. آن حضرت مى دانست كه امام و حجت خدا پس از او، مى ماند و پرچم هدايت را به نحو عالى به دوش خواهد كشيد و در مركز حكومت ظالمانه دشمن، پايه هاى كاخ طاغوتى وى را متزلزل مى سازد. لذا در آخرين لحظات زندگانى خويش كه اسرار امامت را به فرزند عزيز و گرامى اش امام سجاد(عليه السلام)تحويل مى دهد، آن حضرت را از عاقبت كار خبر داد و امر به صبر و استقامت فرمود و موقعى كه امام سجاد(عليه السلام)خواست به يارى آن حضرت بشتابد، امام حسين(عليه السلام) به حضرت امّ كلثوم(عليها السلام) فرمودند كه او را از رفتن به ميدان باز بدار; مبادا كشته شود و زمين از آل محمّد(عليهم السلام) خالى بماند.( [37] )
امّا زندگانى امام عصر(عليه السلام) با زندگانى ساير ائمه(عليهم السلام) فرق اساسى دارد. زيرا وى بر اساس فرمايشات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و آباى گرامى خويش مى داند كه آخرين حجت و ذخيره خدا در زمين است و مى داند كه زمين بدون حجت خدا قابل سكونت و زندگانى نيست كه «لو بقيت الأرض بغير إمام لساخت( [38] ); اگر زمين بدون امام و حجت بماند، هر آينه خراب خواهد شد».
بنابر اين، موضوع اين نيست كه امام(عليه السلام) از ترس جان و خوف از مرگ، اختفا و غيبت را انتخاب نموده باشد; بلكه وى به حكم اين كه واسطه فيض بين خدا و مخلوقات است، سزاوار است كه نقش حياتى خويش را براى تداوم فيض خداوند به مخلوقات ايفا كند و جان خويش را از هر نوع خطرى در امان بدارد تا زمينه و شرايط كافى براى محقق شدن وعده خداوند كه مى فرمايد: «وَاَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها»( [39] ) فراهم شود و زمين به نور وجود آن حضرت روشن گردد و كاروان بشر در پرتو هدايت و ارشاد آن بزرگوار، راه سعادت وكمال را بپيمايد و به سوى خدا هدايت شوند. آن وقت است كه به واسطه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) دين حق بر ساير اديان غالب شده و زمين با حاكميت دين خدا، از قسط و عدل پر خواهد شد.
جهت دوم: از موارد تفاوت برنامه هاى عملى حضرت مهدى(عليه السلام) با ساير ائمه(عليهم السلام)اين است كه بر حسب آنچه از روايات استفاده مى شود، آن حضرت همانند امامان قبل از خويش كه بنابر اقتضاى زمان ناگزير از نوعى صلح و مسالمت باخلفاى زمان مى شدند، نيست. زيرا آن حضرات در مواردى ناچار مى شدند كه براى حفظ مصالح اسلام و مسلمانان از اصل تقيّه كه يك دستور العمل قرآنى است( [40] )، استفاده كنند و بدين وسيله خطرى را كه از جانب دشمن متوجه شيعيان و احياناً خودشان بود دفع نمايند. مانند موضوع حكميّت در زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام) و صلح امام مجتبى(عليه السلام).
بنابر اين اگر امامان پيشين كه در جمع مردم حضور داشتند در مواردى از اصل تقيّه استفاده مى كردند و احياناً بيعت با خلفاى جور را در ظاهر مى پذيرفتند، لكن حضرت مهدى(عليه السلام) با توجه به روايات فراوانى كه از پيامبر اكرم و امامان معصوم(عليهم السلام)درباره آن حضرت و برنامه ايشان رسيده است، امكان استفاده از اصل تقيّه را ندارد. زيرا بر اساس روايات، برنامه و دستور كار آن حضرت ريشه كن كردن ظلم و فساد از روى زمين و برپا نمودن قسط و عدالت عمومى در روى زمين است. اجراى چنين برنامه همه جانبه و فراگير، قبل از فراهم شدن شرايط و مقدّمات لازم، علاوه بر اين كه ممكن نيست، مشكلات فراوانى را نيز براى مجرى آن به دنبال مى آورد. زيرا طبيعى است كه وقتى دشمن احساس كند در مقابل چنين فردى قرار گرفته است، آرام نمى گيرد و هيچ گونه تقيّه و سازشى را از وى نمى پذيرد.
ديگر اين كه برنامه و دستور كار آن حضرت، كه همان تحقق بخشيدن به حاكميت همه جانبه دستورات قرآن و اسلام است، با هيچ گونه تقيّه و سازش با قدرت هاى طاغوتى نمى سازد.
اين مطلب در روايات فراوانى به عنوان يكى از علل و اسباب غيبت و اختفاى آن حضرت بيان شده است كه وى در هنگام ظهور و قيام براى برپايى عدالت و قسط جهانى، از هيچ كس عهد و پيمانى بر گردن ندارد چنانكه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمودند:
«يقوم القائم وليس لأحد في عنقه عهد و لا عقد ولابيعة»( [41] ) «قائم(عليه السلام)در حالى قيام مى كند كه براى هيچ كس در گردن وى عهد و پيمان و بيعتى نيست».
شايد بتوان گفت كه منظور از چنين رواياتى ـ كه تعداد آن نيز فراوان
است ـ اين است كه در هنگام ظهور مهدى(عليه السلام) فرصت از كافران و ستمگران گرفته شده و روزگار آن ها سپرى گرديده است و هنگام آن رسيده كه آخرين حجت و ذخيره الهى در زمين با استفاده از امكانات و شرايط لازم و نيز با استفاده از امدادهاى غيبى خداوند، در راستاى تحقّق بخشيدن به اهداف انبياى الهى(عليهم السلام) قيام كند و وعده حتمى خدا را در غلبه دينِ حق بر اديان باطل محقّق سازد و زمين را براى حكومت صالحان آماده سازد و بدين وسيله آيه كريمه زير تحقّق يابد:
(وَلَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ)( [42] )
«در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه بندگان شايسته ام وارث حكومت زمين خواهند شد».
بنابر اين، اگر در روايات يكى از علل و اسباب غيبت، عدم عهد و پيمان و بيعت ديگران بر گردن آن حضرت بيان شده، به جهت اين است كه آن حضرت در هنگام ظهور، هيچ حكومت و قانونى را جز حكومت خدا و قوانين قرآن كريم به رسميّت نمى شناسد، بلكه حكومت خدا را بر اساس موازين و دستورات قرآن كريم جايگزين تمام حكومت هاى طاغوتى مى گرداند و جهان بشريت را تحت يك حكومت الهى كامل جمع مى كند و به سوى تكامل و سعادت دنيا و آخرت هدايت مى فرمايد.
كلامى زيبا از حضرت على(عليه السلام)
در پايان اين قسمت از بحث، مناسب است كه توجه خوانندگان محترم را به فرمايش حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه بيانگر بعضى از علل و حكمت هاى غيبت است جلب كنيم. آن جا كه حضرت به كميل بن زياد نخعى مى فرمايد:
«اللّهمَّ بلى! لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إما ظاهراً مشهوراً، و إما خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته، وكم ذا وأين اُولئك؟ اُولئك واللّه الأقلّون عدداً، والأعظمون عند اللّه قدراً.
يحفظ اللّه بهم حججه و بيّناتِهِ حتّى يودعوها نظراءهم، و يزرعوها في قلوب أشباههم.
هَجَم بهم العلم على حقيقة البصيرة، وباشروا روح اليقين، واستلانوا ما استعوَرهُ المترفونَ، واَنسوا بما استوحش منه الجاهلون، وصحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلى.
اُولئك خلفاء اللّه في أرضه، و الدعاة إلى دينه، آه آه شوقاً إلى رؤيتهم!».( [43] )
«بار خدايا! چنين است كه زمين هرگز از كسى كه با حجت و دليل، قيامِ به حق نمايد و دين خدا را برپا دارد خالى نخواهد ماند; خواه اين كس ظاهر و آشكار باشد ]مانند امامان يازده گانه معصوم(عليهم السلام) [خواه در حال ترس و پنهانى ]مانند امام دوازدهم حضرت مهدى(عليه السلام)[ تا دلايل الهى و مشعل هاى فروزان خدا از بين نرود. و آنان چند نفرند و كجايند؟ به خدا سوگند كه تعداد آنان اندك و مقام و منزلتشان در نزد خدا بسى بزرگ و ارجمند است. زيرا خدا به وسيله آنان حجت ها و دلايل روشن خويش را پاسدارى مى كند، تا آن را به كسانى مانند خود بسپارند و بذر آن را در دل هاى افرادى مثل خودشان بيفشانند.
علم و دانش با بينش حقيقى به آنان رو مى آورد و آنها، روح يقين را با نهادى آماده و پاك لمس مى كنند و آنچه را دنيا پرستان هوس باز، دشوار و ناهموار شمارند، آنها براى خويش آسان و گوارا دانند و آنچه را جاهلان از آن هراسان باشند آنان بدان انس گيرند. زيرا آنان دنيا را با بدن هايى همراهى مى كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوسته است.
آنان در زمين، خلفاى خدا و دعوت كنندگان به دين او هستند. چقدر مشتاق و آروزمند ديدارشان هستم!»
آنچه حضرت امير المؤمنين(عليه السلام) در اين حكمت براى كميل بن زياد بيان فرموده است، جز برپيامبر اكرم و امامان معصوم بعد از آن حضرت، بر هيچ مقام و شخصيّتى منطبق نمى شود. حتى ابن ابى الحديد نيز اين جملات امام(عليه السلام) را بيانگر اعتقادات شيعه مى داند و مى گويد: «اين جمله اعتراف صريح امام نسبت به مذهب اماميه است».( [44] )
نكاتى چند از كلام حضرت على(عليه السلام)
حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين كلام ژرف و پر محتوا، نكات مهمى را بيان داشته اند كه به آن اشاره مى كنيم:
1 ـ امام(عليه السلام) قبل از هر چيز توجه جامعه بشرى ـ به خصوص مسلمانان ـ را به ضرورت مسئله امامت و رهبرى خاطر نشان فرموده و نياز مبرم جامعه اسلامى را، در هر عصر وزمان، به وجود امام واجد تمام شرايط كه از سوى خدا انتخاب شده باشد، متذكر شده و در بيانى شيوا و دعا گونه، خداوند متعال را بر صدق گفتار خود كه بيان يك حقيقت دينى و ضرورت اسلامى است گواه گرفته است كه نبايد صحنه زمين از امام و رهبرى كه بيانگر حقايق و خواسته هاى الهى است خالى بماند. زيرا اگر زمين از حجت خدا خالى بماند، دلايل الهى آسيب پذير مى شود و نشانه هاى خدا در زمين باطل خواهد شد.
2 ـ نكته ديگرى كه امام(عليه السلام) بدان اشاره فرموده اند تشريح موقعيت امامان راستين و جانشينان واقعى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اسلام است كه در وجود خود و فرزندان معصوم آن حضرت خلاصه گرديده است. لذا حضرت بار ديگر نظر جامعه را به اين نكته توجه مى دهد كه عهده دار مقام امامت و رهبرى مسلمانان، از طرف خدا تعيين مى شود. اين امام، ممكن است به دو وجه وظيفه خطير امامت را انجام دهد و در هر حال مردم را به سوى خواست خدا هدايت نمايد و اين معنا از دو جمله مختصر و پر محتواى آن حضرت استفاده مى شود كه فرمود: «إما ظاهراً مشهوراً و إما خائفاً مغموراً». زيرا يا اين گونه است كه جامعه اسلامى بعد از پيامبر اسلام فرمايشات آن حضرت را در مورد اطاعت و فرمان بردارى از امام و رهبر واجد تمام شرايط ـ كه از سوى خدا به وسيله پيامبرش اعلان گرديده است ـ به كار مى گيرند و زمينه و شرايط براى فعاليت همه جانبه امام و حجت بعد از پيامبر فراهم مى گردد كه در اين صورت، امام زعامت مستقيم جامعه اسلامى را به دست مى گيرد و به طور ظاهر و آشكار در ميان مردم به هدايت و ارشاد آن ها مى پردازد و تمام دستورات و قوانين اسلام را مانند پيامبر اجرا مى كند و يا اين گونه است كه مردم نسبت به امام و رهبر معصوم، فرمان بردار نيستند كه در اين فرض نيز از دو حال خارج نيست:
حالت اول اين است كه گر چه امام(عليه السلام) به واسطه غصب خلافت از سوى ديگران، از آزادى برخوردار نيست، لكن تا حدّى مى تواند در جهت نشر علوم قرآن و ترويج احكام اسلام و جوابگويى به مشكلات فكرى فعاليت كند همانطورى كه هر كدام از امامان معصوم ما، مشكلات علمى و فكرى و ساير مشكلات جامعه را در حدّ امكان به نحو احسن مى گشودند.
نظرات شما عزیزان: